پارساپارسا، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره
پیوند ماپیوند ما، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 36 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 38 سال و 24 روز سن داره

پارسا نبشت

بدون عنوان

سلام پسرم ببخش وقت نمکنم بیام برات بنویسم این روزا خدا رو شکر همه خوبیم امروز 10 اردیبهشته 18 اردیبهشت دقیقا 2 ماه میشه که از شیر گرفتمت تو خوب باهاش کنار اومدی کلا خیلی پسر خوبی  هستی مامانو اذیت نمیکنی خوش اخلاقی به جز بعضی موارد که اونم دست خودت نیست عصبی میشی خیلی خیلی خوب حرف میزنی الان تقریبا میشه گفت دایره لغاتت کامله بابا چند روزیه معده اش درد میکنه دیروز رفتیم پیش دتر زاهدی قراره اندسکوپی کنه ایشالا که همیشه سالم باشه جونم بگه برات که پسر باهوش من 7 اردیبهشت برای اولین بار رفت سرزمین پدریش من اونجا یکم اعصابم بهم ریخته بود اما تو سرحال بودی خدا منو مرگ بده زمانی میخواستی غرق بشی و اگه م...
10 ارديبهشت 1396

بدون عنوان

سلام این روزا سرم خیلی شلوغه و وقت نمیکنم برا پسرم چیزی بنویسم خدارو شکر حالش خوب خوبه تا ظهر پیش مامان جون و بابا جونه تا ما از کار برگردیم یک ماه است که از پوشک گرفتیمش یعنی دقیقا یکسال و نیمگی کنترلش خوبه حتی شبا هم جاشو خیس نمیکنه با اینکه حدود 10 ساعت میخوابه 4دیماه رفتیم جیرفت عروسی بود صبح هم رفتیم ده برا گشت و گذار پارسا خیلی بهش خوش گذشت احتمالا هفته دیگه اگه هوا خوب باشه ببریمش بندر پسرم الان سه روزه که جمله میسازه و میگه یه شب به من میگه ماما ... تو... نی نی .... دوس نانالی عاشق حرف زدنشم خیلی شیطون و وابسته من شده یه دو ماهی حسابی شیر با عسل شیرین میکردیم میخورد اما الان دو روزه انگار بدش اومده ش...
10 بهمن 1395

بدون عنوان

سلام با کلی تاخییییییر خوبید ؟ ما سرماخوردگی رو کماکان در کنارمون داریم!!!!!!!!!!!!!! بزارید بگم از این روزای اقا پارسا ما سه شنبه 20 مهر مصادف با تاسوعا راه افتادیم طرف بندر ععباس پیش دایی تو پست قبل با جزییات تعریف کردم حباسم نبود جمعه 7 ابان با خاله و مامان جون رفتیم کوه پایه کلی بهمون خوش گذشت اقا پارسا هم تا میتونست شیطونی کرد و خاک بازی مامان جون ضامنش شد کاریش نداشته باشم خاک بازی کنه اینم از خدا خواسته اونجا اش درست کردیم،چایی اتشی و سیب زمینی ولی خیییلیییی سرد شد 3 برگشتیم خونه چند روز اخیرم مادر بزرگ من خونمون بود گاهی میرفت پیش عمه و عمو اما بیشتر خونه ما بود خبر بد بچه مریم عمه است که 9 ماهگی تو ش...
16 آبان 1395

بدون عنوان

سلام صبح پاییزی همه بخیر پسر نازم خدارو شکر که ایقد سالم و خوبی، روز به روز داری بزرگتر میشی الان چند روزیه سرما خوردی از ضحی گرفتی من نبودم بابا تنها بردت دکتر ،دادم اهنت رو هم میدم نمیخوری اما به کلک میدمت شیرین زبون شدی کلمات جدیدت: ابیه: بده !!!!!!!!! البو : لیمو دوک: دوغ ماشک :ماست و خیلی کلمات دیگه که ما کیف میکنیم از دیروز 5 شهریور صدات که میزنیم خیلی شیرین جواب میدی "بلی" بابا دیروز برات از این فرفره چراغیا و مسواک جدید و اسب قرمز خرید  
6 مهر 1395

بدون عنوان

سلام پاییزم از راه  رسید و سرما هم باهاش داره کم کم میاد دیگه پارسا سرما خورده و امروز با باباش و مادر بزرگش رفتن دکتر (مامان باباش) اومدن دم اداره و بچه ام کلی گریه کرد . دیگه جونم بگه براتوون 28 ام شهریور تولد مامان مسی بود با خاله و فاطی عمو و بابا رفتیم پارک پسرم اونجا با یه دختره دعواش شد و من خوشحال که یاد گرفته از خودش دفاع کنه پسرم روز به روز دایره لغاتش گسترده تر میشه مثلا این روزا دوو : دوغ ابمیمی: ابمیوه و خیلی کلمات دیگه که الان یادم نیست الانم رفته خونه بابابزرگش مام ظهر میریم همونجا
4 مهر 1395

عید قربان 22 شهریور

ایشالا که خوب باشید عید گذشته تون هم مبارک باشه ایشالا تعطیلات وسط هفته به جونتون چسبیده باشه   جاتون خالی به من خوش گذشت ، چون حسابی خستگی در کردم از شیراز مهمون داشتم دوتا از دوستام میومدن ولی نمیدونم چرا از راه افتادن و خلاصه نیومدن منم نامردی نکردم کل دوشنبه رو خوابیدم همسری و پسری با هم کلنجار میرفتن اما من اصلا دخالتی نمیکردم و کماکان تو پتو میلولیدم از اول مهر کارم سخت تر خواهد شد برا همین تا فرصت هست جبران میکنم بگم از نفس مامان که روز به روز بزرگتر میشه روز به روز اقا تر فوق العاده بچه باهوش و با فهمیه با اینکه سنی نداره اما الان دقیقا اندازه یه بچه 5 ساله میفهمه کلمات زیادی رو میگه با اینکه تا...
23 شهريور 1395

13 شهریور ماه ....

سلام .. امروز روز خوبیه ... شکر خدا خانواده ام سالم پسرم شاد و خندون دیروز موهاشو کوتاه کردیم ... خیلی بد قلقی میکنه خیلی گریه میکنه ولی بعدش خوشکل میشه حسااابی دیشب مریم اینا اومدن خونمون دعوتشون کردم بخاطر ملیکا که همش میگه پارسا پارسا دیگه زن دایی باباجون و خاله لیلا هم اومدنمهمون مامان جون که دیگه اومدن بالا و مهمون ما شدن خوش گذشت به همه غیر از خاله سوری که همه زحمتا افتاد گردنش شام مرغ شکم پر و پیراشکی گوشت درست کردم ،مهمونا که اضاف شدن گفتم ممکنه کم بیاد بابا رو فرستادم یکم خورش قیمه بادمجون گرفت که من اصلا نخوردم ولی گفتن خوشمزه نبوده الکی رفت خرید کم نیوم  پارسا حسابی با بچه ها بازی کرد...
13 شهريور 1395

بدون عنوان

سلام پسر من تا امروز یکسال و دو ماه و 16 روز سن داره مامان بابا شدیدااااا عاشقشن پسرم فوق العاده اروم و مودب و مهربونه یکشنبه 7 شهریور رفتیم خونه عمه پارسا که هدیه به نی نی ش بدیم پارسا جای جدید رفته بود در نتیجه حسااابی کنجکاوی میکرد با همه این احوالات خیلی پسر خوبی بود ضحی دختر عمه اش فوق العاده بچه بی ادب و لوسیه فحش هم ماشالله به جونش !!!!!!!!!!!!!!!!! برا همین دوست ندارم زیاد با پارسا در ارتباط باشه اون شبم همش جیغ میزد و بی ادب بازی در میاورد پارسا هم با تعجب نگاهش میکرد پارسا دیگه کاملا راه میره و تعادلشو خوب حفظ میکنه پسرم خیلی محتاطه و هوای خودشو داره روزا کماکان پیش مامان جونه و مامان سر کاره دیشب دوستای ...
9 شهريور 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پارسا نبشت می باشد