تولد 9 ماهگی 24 اسفند 94
بدون عنوان
سلام سال نو مبارک .... امروز 4 فروردین .... پسری دوشنبه اخر سال 94یعنی یک رو قبل از چهارشنبه سوری ابله مرغون گرفت وکلی اوقات ما تلخ شد اول یه دونه کوچولو زیز گوشش برا اطمینان بردمش پیش دختر خاله باباش بیمارستان افضلی پور اونم نشون همکارش که رزیدنت اطفال بود داد و گفتن بللله ابله است! خداروشکر امروز که دارم مینویسم دیگه خوب شده اما ما جایی عید دیدنی نمیریم عکس براتون میزارم اولین سبزه کاشتن پسرم ...
نویسنده :
مامان مسی
18:02
بدون عنوان
امروز جمعه 21 اسفند ماهه ما امروز اش نذری درست کردیم جاتون خالی همه هم تعریف کردن اشمون خوب شده من و بابا درست کردیم مامان جون از دور نظارت داشت چون چشمش رو عمل کرده بود و نور بیرون براش خوب نبود برا اقوام بابایی بردیم خونه خاله زهرا ی بابا همه اوجا جمع بودن راسی خبر بد که بابایی یه هفته است زونا گرفته و تو رو بغل نمیکنه برا همین هم من اذیت شدم هم تو راسی مامان هم داره میره سر کار تو پیش مامان جون الان دو هفته ایی هست سه شنبه هم فکر کنم 18 اسفند میشد مامان اولین بسته فرهنگی رو برات خرید داشتم از سر کار میومدم رفت پاساژ سجاد برات یه کتاب حموم یه کتاب مقوایی یه دفتر نقاشی یه ماژیک یه ماشین کوچولو خریدم رو هم شدن 27 هزار...
نویسنده :
مامان مسی
20:38
بدون عنوان
سلام عکس هی اتلیه پسری اونجور دلم میخواست نشد برا همی دادم خاله دزستشون کرد براتون میزارم ...
نویسنده :
مامان مسی
18:58
بدون عنوان
سلام امروز 27 بهمن ماه ... 25بهمن پارسا برای اولین بار با اگاهی و شناخت کامل دنبال باباش که عصر میرفت بازار گریه کرد ... همون روز مامان بزرگ پارسا رفته بود چشمشو عمل کنه و پارسا حسابی دلتنگ شده بود حالش هنوز خوب خوب نشده و اثار سرما خوردگی هنوز هست شبش کلی گریه کرد اخر هفته قبل دایی رضا و زن دایی یهوییی از جیرفت رفتن سیریک و میناب برا پارسا یه لباس و عروسک که میخونه و کلی لامپ داره اوردن اما دریغغغغ پارسا خودشه و بازی های اختراعی و الکی مثلا با کاسه استیل !!!! سر دادنش رو سرامیکا و .....
نویسنده :
مامان مسی
10:52
اولین سرما خوردگی...
سلام ببخش فرت نمیکنم بیام سر بزنم ... بابا بزرگ مامان روز 27دی فوت کرد خدا رحمتش کنه پسرم این روزا حالت خوب نیست ... 5 بهمن تو اولین بار سرما خوردی اونم خیییلی شدید بگم از پیشرفتات مامان جون پاهاتو روغن بنه مالیده تو هم از امروز داری خودتو به کمک ساعد دستت میکشی جلو به عقبم میری فکر کنم روغنا واقعا اثر گذاشتن .. وزنت 5 بهمن که بردمت دکتر 7700بود الان مریضی فکر کنم خیلی افت داشتی هر کس تو رو میبینه سرررریع عاشقت میشه زن عمو رقیه مامان هر وقت میبینتت میگه براش اسفند دود کنید دو سه روز پیش خونه دایی رضا دعوت بودیم مادر بزرگ مامان هم بود بس شیطنت کردی و همه رو خندوندی مامان بزرگ میگفت براش اسفند دود کنید هر...
نویسنده :
مامان مسی
19:17
بدون عنوان
سلام ... پسر نازم روز به روز اقا تر میشه از 10دی اقا یاد گرفته شصت پاشو بیاره نزدیک دهنش نفس ما دو سه روز قبلش در حال لمس و شناخت پاهاش بود ما روز جمعه 11دی ماه با دایی و مامان بزرگ و خاله رفتیم هفت باغ پیکنیک دومین تفریح پسرم بود عکساشو میزارم حتما پارسای ما الان دو روزه تو سن 6ماهه نیمگی سردست میشه و پوشکش نمیکنیم البته فقط روزا بیشتر زحمتشم مامان جون میکشه مامان امتحاناش شرو شده مامان صب تحولات امتحان داره خخخخخخخیلی سخته سسسسسخت!!!!!!!! ...
نویسنده :
مامان مسی
21:11
اولین اتلیه ...
سلام امروز 5 دی ماه پسری رو بردیم اتلیه من و بابا و خاله پوستمون رو کند دریغ از یه لبخند ... دریغ از یه شیطنت که تو خونه داره البته تو یه چند تا عکس همکاری کرده حالا اماده بشه عکساشو میزارم ...
نویسنده :
مامان مسی
19:01