پارساپارسا، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
پیوند ماپیوند ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 36 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 38 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

پارسا نبشت

بدون عنوان

سلام پسر ما 24 اذر به سلامتی 6 ماهش تموم شد همیشه عاشق بچه های 6 ماهه بودم ... حیف که 30 روز بیشتر نبود !!!! 24 تولد گرفتن برای مهوش مام رفتیم خونه بابا بزرگ پارسا برا همی واکسنشو گذاشتیم 25 ادر با دایی روحی رفتیم درمونگاه زدیم پسرم وزنش 7400وقدش 69 بود همه چی خوب بود پارسا دست میزنه بوس میکنه صورتمونو میزاریم کنار صورتش اما بوس نمیکنیم یکم میگذره خودش با لباش صدای بوس در میاره عاشق تابلو خونه بابامه اسمش شده دادالی تا میگیم دادلی برمیگرده طرف تابلو پسرم باهووووووشه! چهار شنبه بود و مام عصرش رفتیم خونه مریم خاله رفته بودن خونه نو پارسا اذیت نکرد کلی هم با ملیکا بازی کرد دایی رضا و خانومشم رفته بودن جیرفت ...
28 آذر 1394

سرماخوردگی

سلام امروز 10 ابان پارسا مشکوک به سرما خوردگی بردیمش با خاله سوری پیش دکتر گفت ویروسیه باباشم دندونشو جراحی کرده   ...
10 آذر 1394

بدون عنوان

سلام نفسم میبینی مامان فعال شدهههههههه شدید این عکس تولد 5 ماهگیته کم کم همه عکساتو میزارم بووووووووووووس ...
7 آذر 1394

اندر حکایات نفس ما

پسرم ببخش نمیتونم بیان تند تند اپ کنم واکسن ۴ماهگیتم زدی  تب کردی اذیت شدی حسابی مامان وزن نگرفتی اخه سه ماهگیت ۶۲۰۰بودی رفتم واکسنتو بزنی بودی ۶۵۰۰تو یک ماه ۳۰۰گرم!خیلی کمه تو از ۱۰مهر داری حریره میخوری ۱۱مهر هم برات روروک خریدم امروزم که ۱۵ابان بود اولین زیارت بردیمت امامزاده حسین جوپار امروز گذاشته بودمت توی روروک مستقل حرکت کردی من و بابا و بابابزرگ کلی ذوق زدیم بوووووس عاشقتم مامانی راسی تاسوعا عاشورای اولت بود زن عمو رقیه مامان و فاطمه کرمان بودن ما ظهر عاشورا تو رو بردیم سراسیاب تعزیه ولی تو گریه کردی من اومدم بیرون پیش بابا رفتی ساکت شدی  بووووووووووس
15 آبان 1394

ورود به ماه پنجم زندگی و اولین غلط زدنهای فلفل مامان

امروز بیست و چهارم مهر... پسر نازم پا توی ماه پنج گذاشت مت و بابا خوشحال... فردا باید واکسن پسرو بزنیم  بیستم مهرساعت ۴۵دقیقه بامداد پارسا برای اولین بار به شکم خوابید... من و بابا سرگرم بودیم من داشتم ناخونامو میگرفتم دیدم صداش نمیاد برگشتم دیدم چرخیده به شکم افتاده دست راستشم گیر کرده زیر شکمش من و بابا کلیییییییی ذوق کردیم همون موقع اومدم فیلم بگیرم شارژ دوربین تموم شد!!! خدا کنه پسرم فردا اذیت نشه امسال اولین محرم پسرمه  دوست داشتم برا مراسم علی اصغر ببرمش ترسیدم سرمابخوره اخه کافیه یکی از بچه های تو مجلس سر ما خورده باشه
24 مهر 1394

اولین انار خوردن نی نی در ماه چهارم زندگی

امشب که هفتم مهرنود و جهاره من و بابایی داشتیم انار میخوردیم بابا تو دهن پارسایی هم یه دونه له کرد پارسایی خوشش اومد بابایی دومنی رو هم داد بهش که تو دهنش ترکیدو هسته اش رو هم نتونست از دهنش دربیاره پارسایی  دادش پایین خدا کنه دل دلرد نشی مامانیییییی بووووس
7 مهر 1394

بدون عنوان

امروز ۲۳شهریور دوشنبه پارسای من برای اولین بار بدون مامانش از خونه رفت بیرون  با مامان و بابای مامانی رفتن
24 شهريور 1394

حلقه!

سلام حلقه ختنه پسری روز نهم افتاد امروز جمعه ۲۰شهریور چهارشنبه رفته بودیم پیش بابا بزرگش اونجا حلقه اش افتاد دیروز دوستام مرضیه فاطمه مریم سعیده اومدن خونمون پیش پارسا مریم برام کیک پخته بود سعیده و مرضیه برام ظرف سه تیکه ماهی و فاطمه یه صابون از تو وسایش داد اخه جدیدا شده ویزیتور
20 شهريور 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پارسا نبشت می باشد