پارساپارسا، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
پیوند ماپیوند ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 36 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 38 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

پارسا نبشت

بدون عنوان

سلام .... پسر نازم تنها بهونه زندگیم روز به روز داره بزرگتر میشه ... خدایا شکرت ... بخاطر همه چی ... پسرم برای اولین بار 27 مرداد 1395 با مامان اومد بیرون برای قدم زدن کفشاش کردم پاش تا راه بره اولین قدمهاشو بیرون خونه تو کوچه بازار طلا فروشا برداشت پسرم اولین قدماشو خوب جایی برداشت ، بازار طلا فروشا،پسرم میخواد راه بابا شو ادامه بده:-) دیروز هم که جمعه 29مرداد بود پارسا برا اولین بار رفت سر مزار بابا بزرگ پدری باباش دیروز عصر رفتیم بیرون بابایی گفت میخوام برم سر مزار بابا بزرگم ،مام باهاش رفتیم منم فاتحه ایی خوندم بعدشم رفتیم خونه بابا بزرگش اونجا عمه اش که زایمن کرده هنوز اونجاست برا همی شلوغ پلوغه پارسا همش غر م...
30 مرداد 1395

بدون عنوان

سلام .... امروز سه شنبه است ... پسر مامان از یکشنبه 24 رفته توی 15 ماه ... روز به روز عزیز تر پسرم پسر باهوشیه باید براش وقت و هزینه کنم حسابی... روز یکشنبه رفتیم عروسی دوست مامان پسری کلی شیطنت کرد دو هفته ایی هست داره راه میره البته هنوزم نمیتونه تعادل خودشو خوب حفظ کنه بیست قدمی بر میداره میشینه 7 روزه بچه عمه اش به دنیا اومده اسمشو گذاشتم یزدان ما دیشب اونجا بودیم احتمالا 5 شنبه هم شب شیش میگیرن عمه خانم برا تولد پارسا کادویی نداده اما من احتمالا پارسیان براش بخرم ما رو مون نمیشه دست خالی بریم
26 مرداد 1395

ماه 14 ...

سلام ... پسرم روز به روز قد میکشه ..... هر روز قشنگ تر و عزیز تر .... خدارو شکر داره خوب وزن میگیره خدا کنه باز مریض نشه پسر نازم زمانی راه افتاد و چند قدمی راه رفت توی بازی خودشو انداخت رو عروسکش تدی زانوش ضربه خورد دیگه میترسید راه بره الان خداروشکر دو هفته ایی هست باز داره راه میره خددایا شکرت دیشب نسیبه اینا خونمون بودن پارسا هر کدوم از وسایلشو که سها برمیداشت شرو میکرد جیغ و داد و ازش میگرفت کم کم پسرم داره احساس مالکیت میکنه خدایا شکرت
23 مرداد 1395

بدون عنوان

سلام ... این روزای گرم کنار خانواده به خوبی و خوش میگذره پسرم روز به روز بزرگتر میشه ... اقا شده برا خودش... امروز 4 شنبه است اخرین روز کاری مامان مامان 5 شنبه جمعه پیش پسریه به جفتمونم خوش میگذره پری روز دوشنبه 11  مرداد با خاله سوری و فطی عمو و هانیه زن فرخ و دخترش رفتیم پارک بانوان ... خوش گذشت پارسا هم برگشتنی گرسنه شده بود ابمیوه خورد یاد گرفته خودش اب و اب میوه بخوره الان یه هفته ایی هست در این زمینه خود کفا شده ناراحتم بخاطر راه نرفتنش به نظرم بیشتر تنبلیه تا ناتئانی تو راه رفتن خودش علاقه نداره راه بره
13 مرداد 1395

برداشتن اولین قدمها

سلام خدایا روزی صدهزار بار شکرت پسرم روز به بروز بزرگ و بزرگتر میشه خیلی بیشتر از هم سن و سالهاش میفهمه پسرم این روزا مستقل بودن رو تمرین میکنه شنبه 19 تیرماه برای اولین بار بدون تکیه گاه حدود بیست ثانیه ایستاد اخر شب بود من خواب و بیدار بودم پسرس هم مشغول شیطنت دیدم خودش دوست داره که بایسته پامیشد می ایستاد بعد هیجان من و باباشو میدید خودشم دست میزد تقریبا شده کار همیشه گیش بیشتر اوقات اینو تمرین میکنه پریشب هم داشت همین بازی رو میکرد (البته با یکم پیشرفت و برداشتن 3 قدم به جلو ) هی میخورد زمین دید اینجوری نمیشه پشتش درد میگیره رفت کشون کشون کوسن رو اورد گذاشت پشت سرش که یه جای نرم فرود بیاد!!!!!! دیشب هم پسر باهو...
22 تير 1395

اولین کفش ...

سلام خوبید ؟ ببخشید نمیرسم بیام اپ کنم اما سعی میکنم اولین ها رو بیام بنویسم پارسا پسر هر کارش میکنم راه نمیفته انگار دوس نداره راه بره دستشو میگیرم راه ببرمش فوری با جیغ و داد میشینه برای تشویقش رفتم کفش بوقی سوتی خریدم اما ترجیح میده با دست صدش.ن. در بیاره 13 تیرماه با مامان جون رفتیم براش خریدیم عکسشونو میزارم اووووا کلی عکس باید یزارم ایشالا سر فرصت بووووس
19 تير 1395

تولد یکسالگی و سفر مشهد

سلام پسر ما یکساله شده حس خوبیه یکسال پر استرس گذشت تو این یکسال حضور پسرم  خیر داشت و برکت 24 خرداد تولدش بود ماه رمضون بود بابا بزرگش براش خونه خودشون تولد گرفت در حالی که من دوست داشتم یه جشن کوچک سه نفره میگرفتیم دیگه رفتیم اونجا و یه جشن کوچک براش گرفتن دوست داشتم تولدش بریم حرم امام رضا نشد مامان امتحان داشت بلیطم گرفتیم اما باز کنسل کردیم  بجای 24 ام 27 ام گرفتیم تا 30 ام اونجا بودیم و پسرم برای اولین بار رفت حرم امام رضا منم همش دعا کردم و سلامتی عزیزامو خواستم عکس هم گرفتم حتما سر فرصت میزارم
12 تير 1395

بدون عنوان

سلام امروز نهم خرداد ماه ... پارسای من روز به روز بزرگتر میشه ... شیرین تر ... بچه فوق العاده باهوشیه ، اینو نه من مادر بلکه همه میگن الان معنی همه کلماتو میدونه اما نمیتونه ادا کنه تمام اعضای بدنشو نشون میده ،از کلمه پا خوشش میاد میگم پارسا پاعات کو غش غش میخنده بشین ،برو،باز ،بسته،بخند،گریه کن،جیغ بزن،بوس کن،بالا،پایینو ... اینا همه رو انجام میده کنترل تلویزیون،گوشی مامان،پوشک،دستمال کاغذی،توپ رو هم میشناسه و میگی بیار میره میاره پسر من خلاصه 5 خرداد برای اولین بار رفت جیرفت عقد دختر عموم بود اذیت کرد ولی خوش گذشت بهش با سگ احمد رضا ،کیسی حسابی بازی میکرد البته از فاصله 2 متری برا خودش از تو حیاط لیم...
9 خرداد 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پارسا نبشت می باشد